سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر و متن عاشقانه

شاید بگید آدم برای گذشته هاش دلتنگی میکنه نه
برای روزی که هنوز نیومده . من کاملا موافقم اما منظور من فردایی نیست که
نیومده  ,  من فردا و فرداهایی رو میگم که گذشته ... وتمام شده...
 روز هایی که کلی برنامه ریزی براشون انجام داده بودیم . و انتظار رسیدنشونو میکشیدیم.
و
میخواستیم کارهای مفید کنیم  ...اخلاقمونو تغییر بدیم ... بهتر باشیم
...به جایی که میخواستیم برسیم  و خلاصه چیزی که میخواستیم بشیم... اینا
همون حرفایی بود که برای روز نیومده (فردا) میزدیم .
اما وقتی که فردا
میومد دوباره همه چیز مثل دیروز میشد و انگار که هیج تصمیمی نداشتیم  برای
خودمون... و همین طور روزها و فرداهای دیگه...
و اینطور بود که بزرگ شدیم .
بعضی
هامون تو گذشته موندیم و حسرت کارهای نکرده و راههای نرفته ای رو خوردیم
که باید انجام میدادیم و میرفتیم ... و به جاش بیراهه رو انتخاب کردیم .
بعضی
دیگه هم بعد از کیش و مات شدن ;  دوباره بازی درست تری رو با دقت و پیش
بینی کردن شروع کردیم تا اشتباههای گذشته رو جبران کنیم ...
...و بعضی
دیگه هم (به خیال خودمون) فکر کردیم دیگه هیچی فایده نداره...حتی جبران!
اما یادمون رفت که " انسانی برنده ست که تو بازی زندگی بعد از شکستش
دوباره بلند شه و شروع کنه! شروع..."
 
...و اینطور می شه که آدم
برای گذشته(فردای تموم شدش) دلتنگی میکنه که ای کاش اون فرداها رو به خوبی
تموم میکرد و زود تر به خواسته های خوب زندگیش میرسید و "دوباره  میگه
هنوز هم دیر نیست! فردا های زیادی هست که هنوز نیومده ! "
 
...و
به  خودمون میگیم : امروز فرداییست که دیروز منتظر آن بودی پس از دستش نده
تا همانند قبل افسوس بخوری و آن را  بر باد رفته ببینی...هنوز فردایی هست
که از دستت نرفته!
 
پس این حرفو رسمی تر و عادلانه تر برای خودمون و تو گوش دیگران زمزمه می کنیم :
 
 "راه فردا که در پیش داریم راه نرفته ی ماست آن را درست بپیماییم "

برگرفته از ...راه نرفته.....
نوشته شده در سه شنبه 88/11/20ساعت 12:33 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

                                

 

 تو
اگه بخوای فقط با یک نگاه من برات خورشیدو آتیش می زنم یه روزی دلم اگه تو
رو نخواد من اونو از توی سینه می کنم تو رو به خود خدا به تموم این شبا تو
رو جون رازقی به نماز عاشقی قسمت می دم قسمت می دم از عشقم نگذری

 www.mohsenatish.parsiblog.com

 

گر
نیایی تا قیامت انظارت می کشم منت عشق از نگاه پر شرارت میکشم ناز چندین
ساله از چشم حقارت می کشم تا نفس باقیست اینجا انتظارت می کشم

 

www.mohsenatish.parsiblog.com


روزگار گفت :

عمرت را به بهای دنیا بفروش !


گفتم : نفروشم ....


اندک اندک آنرا گرفت

بی آنکه بهای آن را بپردازد

 

 www.mohsenatish.parsiblog.com

 

نمی
دونم که کی عمرم تموم میشه،نمیدونم وقتی میخوام با این دنیای مادی
خداحافظی کنم کی بالا سرمه،نمیدونم وقت مردنم به تو رسیدم یا نه ، ولی تو
رو خدا نزار با حسرت بی تو بودن از این دنیا برم،بذار حداقل دلم خوش باشه
به عشقت .به خدا همه و همه آرزوم این بود که قبل از رفتنم به چشمات نگاه
کنم و بگم دوست دارم و حال که میخوای کمترین چیز رو از من دریغ کنی پس
بزار دلم به این خوش باشه که در حسرت عشقت مردم،اگه بشه گفت دلخوشی،ولی من
به حسرتشم قانع هستم...

 

www.mohsenatish.parsiblog.com

 غربت من هر چی که هست از با تو بودن بهتره
آخر خط زندگی این نفسای آخره
وقتی دارم با هر نفس از این زمونه سیر می شم
وقتی با یه زخم زبون از این و اون دلگیر میشم
این آخر راهه دیگه باید که تنها بمیرم
تنها تو اوج بی کسی تو غربت آروم بگیرم
باید برم باید برم باید که بی تو بپرم
آخ که چه سنگین می زنه این نفسای آخرم
سکوت من نشونه ی رضایتم نیست میدونی
گلایه هامو میتونی از توی چشمام بخونی
بگو آخه جرمم چیه که باید اینجور بسوزم
هیچی نگم داد نزنم لبامو روهم بدوزم
در به در غزل فروش منم که گیتار میزنم
با هرنگاه به عکست انگار من خودمو دار می زنم
نفرین به عشق به عاشقی نفرین به بخت و سر نوشت
به اون نگاه که عشقتو تو سرنوشت من نوشت
نفرین به من نفرین به تو نفرین به عشق من و تو
به ساده بودن من و به اون دل سیاه تو
نفرین به عشق به عاشقی نفرین به بخت و سر نوشت
به اون نگاه که عشقتو تو سرنوشت من نوشت
نفرین به من نفرین به تو نفرین به عشق من و تو
به ساده بودن من و به اون دل سیاه تو


نوشته شده در سه شنبه 88/11/20ساعت 12:31 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

 به نام عشق

به
نام خدا خالق انسان، به نام انسان خالق غم ها، به نام غم ها بوجد آورنده ی
اشکها، به نام اشک تسکین دهنده ی قلبها، به نام قلبها ایجادگر عشق و به
نام عشق زیباترین خطای انسان


کاش
قلبم درد تنهایی نداشت چهره ام هرگز پریشا نی نداشت کاش برگ های آخر تقویم
عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت کاش می شد راه سخت عشق را بی خطر پیمود و
قربانی نداشت


عشق
فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است . عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است
. عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است . عشق کنار کشیدن و جا زدن نیست بلکه
صبر داشتن و ادامه دادن است


عشق
رو " اد" کن .. به احساسات قشنگت" پی ام" بده .. غم ر و " دلیت" کن برای
غرور" آف" بزار بگو بشکن آخه دنیا دو روزه .. و خیانت رو"هک" کن ازانسانیت
" کپی" بگیر و " سندتوآل" کن با صداقت، وفا و معرفت هم "چت" کن از زیبا
ترین خاطره های زندگیت" وب" بگیر


هفت نصیحت مولانا

 گشاده دست باش، جاری باش، کمک کن (مثل رود)

 باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید)

اگرکسی اشتباه کرد آن رابه پوشان (مثل شب)

 وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ)

متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک)

 بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا )

اگر می‌خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه)


عاشقت
خواهم ماند بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم درد دل خواهم
گفت بی هیچ گمانی گوش خواهم داد بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه
حس کنی در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد


ماگذشتیم وگذشت آنچه توکردی باما توبمان با دگران وای به حال دگران


بیائید
یه کمی عاشق باشیم ، بیائید کمی صندوق دلامونو وا کنیم ، بیائید یه بار
دیگه فریاد کنیم بیائید داد بزنیم و بگیم که هیچ چیزی توی دنیا ثروت
دلامون نیست الا وجود مقدس خدا و عشق به بنده های اون

آره
مهربونم اون موقع است که قلب مهربون خوش سیمات سبز سبز مثل جنگلهای شمال
می شه و به شادی ما زمینی های خاکی لبخند مهر می زنه بیا مهربون که فردا
دیره...................


وقتی
که صحبت از عشق میاد همه ما ذهنمون به یه عشق زمینی با جنس مخالف متمرکز
میشه ولی اگه یه کم به خودمون و آرامش خودمون فکر کنیم میبینیم که میشه
عاشق چیزای قشنگ دیگه هم شد


مالحظه ها رو می گذرونیم تا به خوشبختی برسیم ولی افسوس که خوشبختی همان لحظه هایی بود که گذراندیم


هر
موقع خواستی از کسی جدا بشی یادت نره بهترین راه اینه که بهش بگی برای
همیشه خدانگهدار، شاید طرف مقابلت ناراحت بشه و قلبش بشکنه ولی بهتر از
اینکه منتظر بمونه


اگر سهم من از این همه ستاره فقط سوسوی غریبی است، غمی نیست. همین انتظار رسیدن شب برایم کافیست


 

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری رد میشی بر میگرده نگات میکنه، بدون براش مهمی 

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می افتی برمیگرده با عجله میاد به سمتت، بدون براش عزیزی

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می خندی برمیگرده نگات میکنه، بدون براش قشنگی

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری گریه میکنی باهات اشک میریزه، بدون دوستت داره

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری با یکی دیگه حرف میزنی ترکت میکنه، بدون عاشقته

 

شاید یه کسی شب ها برای اینکه خواب تورو ببینه به خدا التماس می کنه ، 

شاید یه کسی به محض دیدن تو دستش یخ میزنه و تپش قلبش مرتب بیشتر میشه ،

مطمئن باش یه کسی شب ها به خاطر تو توی دریای اشک می خوابه ،

ولی تو اون رو نمی بینی!


فرق من و تو

گفتی عاشقمی، گفتم دوستت دارم

گفتی اگه یه روز نبینمت میمیرم، گفتم من فقط ناراحت میشم

گفتی من بجز تو به کسی فکر نمی کنم، گفتم اتفاقا من به خیلی ها فکر می کنم

گفتی تا ابد تو قلب منی، گفتم فعلا تو قلبم جا داری

گفتی اگه بری با یکی دیگه من خودمو می کشم، گفتم اما اگه تو بری با یکی دیگه، من فقط دلم میخواد طرف رو خفه کنم

گفتی...  گفتم...

حالا فکر کردی فرق ما این هاست؟ نه!

فرق ما اینه که:

تو دروغ گفتی، من راستشو


نوشته شده در سه شنبه 88/11/20ساعت 12:19 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست

سکوتم را به باران هدیه کردم .. تمام زندگی را گریه کردم…  نبودی در فراق شانه هایت … به هر خاکی رسیدم تکیه کردم


---------------------------

میخوام بگم دوستت دارم... نه به 21 زبان زنده دنیا... بلکه به زبان قلبم.... گوش کن ..........


---------------------------
زندگی را دوست دارم به شرطه آنکه :


ز: آن زندان نباشد!


ن: آن ندمت نباشد


د: آن درماندگی نباشد


گ: آن گورستن نباشد


ی: آن یاس نباشد
---------------------------


عشق مثل آب
میمونه.....که میتونی توی دستت قایمش کنی..آخرش یه روز دستت رو باز میکنی
میبینی نیست... قطره قطره چکیده بی انکه بفهمی.. اما دستت پر از خاطره است

---------------------------

سازمان ملل جسد صدام را برای عذاب بیشتر در بین شهدای قزوین دفن کرد
---------------------------

وقتی برسی سر دوراهی ** ندونی کجای راهی ** تا بخوایی از اینو اون بپرسی ** می بینی که ته راهی


---------------------------
کوتاهترین فاصله برای گفتن دوست دارم فقط یه لبخنده
.
.
.
.
.
.
.
نیشتو ببند

---------------------------


دیشب تو فکرت بودم که یک قطره اشک از چشمام جاری شد...از اشک پرسیدم چرا اومدی؟گفت:آخه تو چشمات کسی هست که دیگه اونجا جای من نیست..
----------------------------


رفاقت به معنی حضور در کنار فردی دیگر نیست بلکه به معنی حضور در درون اوست...
-------------------------


یکی باش برای یک نفر ....نه تصویری مبهم در خاطره ها...
------------------------------


کاشانه آن نیست که
جمشید بنا کرد.کاشانه آن است که لیلی بنا کرد.ویرانه آن نیست که چنگیز فرو
ریخت.ویرانه دل ماست که با گوشه ی چشمت صد سال بنایم را یک باره فرو
ریخت...

----------------------


میگن لبخند ربطی به مرگ نداره ولی تو بخند تا من برات بمیرم...
--------------------------


وقتی برگهای پاییز رو زیر پاهات له میکنی یادت باشه روزی بهت نفس هدیه می کردن..
------------------------------


مهم نیست چند بهار در کنار هم زندگی کنیم.مهم اینه که چند لحظه بهاری زندگی خواهیم کرد


نوشته شده در سه شنبه 88/11/20ساعت 12:17 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

           

 

قصه برگ و باد ( خدا )


                        آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها

 

                    تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا


                   یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم


                           آخه من میون برگا فقط تنها تو رو دارم

                     
                         وقتی برگ درختو می دید داره از غصه میمیره


                         به خدا راز و نیاز کرد اونو از درخت نگیره


                          با دلی خرد و شکسته گفت نذار از اون جداشم


                          ای خدا کاری بکن که تا بهار همین جا باشم


                          برگ تو خلوت شبونه از دلش با خدا می گفت


                          غافل از این که یه گوشه باد همه حرفاشو میشنفت


                          باد اومد با خنده ای گفت:آخه این حرفا کدومه؟


                          با هجوم من رو شاخه عمر هر دو تون تمومه


                          یه دفه باد خیلی خشمگین با یه قدرتی فراوون


                          سیلی زد به برگ و شاخه تا بگیره از درخت جون


                          ولی برگ مثل یه کوهی به درخت چسبید و چسبید


                           تا که باد رفت پیش بارون بارونم قصه رو فهمید


                           بارون گفت با رعد و برقم می سوزونمش تا ریشه


                           تا که آثاری نمونه دیگه از درخت و بیشه


                          ولی بارونم مثل باد توی این بازی شکست خورد


                          به جایی رسید که بارون آرزو می کرد که میمرد


                          برگ نیفتاد و نیفتاد آخه این خواست خدا بود


                          هر کی زندگیشو باخته دلش از خدا جدا بود...

                                 

 


نوشته شده در جمعه 88/11/9ساعت 11:34 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

وقتی رفتم

اجرا شده در آخرین آلبوم مهستی

                                                            هیچکی از رفتن من غصه نخورد
                                                            هیچکی با موندن من شاد نشد
                                                            وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
                                                            بغض هیچ آدمی فریاد نشد

                           وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
                           وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
                           دل من میخواست تلافی بکنه
                           پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد


                                                        وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
                                                        هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود
                                                        اگه شب میرفتم و خورشید نبود
                                                        آسمون خوب میدونم مهتابی بود

                           دم رفتن کسی گفت سفر بخیر
                           که واسم غریب و نا شناخته بود
                           اما اون وقتی رسید که قلب من
                           همه آرزوهاشو باخته بود

                                                        چهره هیچ کسی پژمرده نبود                                                         گلا اما همه پژمرده بودن
                                                         کسائیکه واسشون مهم بودم
                                                         همه شاید یه جوری مرده بودن

                            وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
                            وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
                            دل من میخواست تلافی بکنه
                            پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد




نوشته شده در جمعه 88/11/9ساعت 11:31 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

بی تو بودن کار من نیست
تا دلت نرفته برگرد
ما که راهمون یکی بود
چرا جاده مارو گم کرد
بغض تو با گریه ی من
با شکستن وا نمیشه
تا تو دستام و نگیری
گم شدم پیدا نمیشه
جاده ها رو با خیالم
رج بزن پای پیاده
فکر تنها بودن من
واسه هردمون زیاده
خودمو پشت سر تو
توی این جاده کشیدم
ردتو نمی گرفتم
به خودم نمی رسیدم
تو کنار من یه کوهی
من کنار تو یه دریام
ما رو با هم آرزو کن
با تو من تمام دنیام...


نوشته شده در جمعه 88/11/9ساعت 11:26 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

عاشقانه دستهایش را گرفتم. گرمای عجیبی در سینه جانم را می سوزاند.عطر عجیبی پراکنده بود. حالتی داشتم وصف ناپذیر. گویی توآسمون بودم. به من لبخند می زد و در انتظار جوابش بود. گویی هوش از سرم پریده بود. نبضشوتو دستام حس می کردم. حتم داشتم اون هم همینطوریه. حس می کردم، آسمان،زمین، و همه چیز مال منه . آتیشی تو دلم به پا بود. آتشی بالاتر از زمان و جسم.
تنها چیزی درونم را آزار می داد, شرم داشتم در چشماش نگاه کنم. لیاقتش را نداشتم. از بی ابرویی،گریه ام گرفت. من کجا و آسمان کجا؟
احساس کردم اون هم گریه می کنه. سرمو بلند کردم, بی اختیار دستمو روی صورتش گرفت و همون طور اشک می ریخت. درکش برایم مشکل بود. این من بودم که باید گریه می کردم

کاش بودند ستاره ها، تابه من حسودی می کردند


نوشته شده در جمعه 88/11/9ساعت 11:19 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

عاشقانه





نوشته شده در جمعه 88/11/9ساعت 11:9 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

زیبارویی که می داند زیبایی ماندنی نیست پرستیدنی ست / ارد بزرگ


نوشته شده در جمعه 88/11/9ساعت 11:1 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس