سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر و متن عاشقانه

تو فصل سرد کابوس?که درد و غم زیاده

حاکم شهر سنگی یه حکم تازه داده

تمام عاشقا رو سپرده دست جلاد

گفته که دیگه این شهر  هیچ عاشقی نمی خواد

یکی یکی دلا رو بسته به چوبه دار

گفته فقط بمونن  قلبای سرد وبیمار

بازم سکوت وتردید شهر وگرفته در بند

جلادا عاشقا رو دوباره دوره کردن

تو گرگ و میش این صبح  یه قتل عام تازس

تا شب رو دست این شهر یه عالمه جنازس

مردم شهر سنگی هنوز  اسیر صبرن

به جای کلبه عشق به فکر سنگ قبرن


نوشته شده در شنبه 88/3/2ساعت 9:52 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

                         

منی که بار غم رو تا پای جون کشیدم

 تو رو پیدا کردم به آرزوم رسیدم

 وقتی که در نگاهت طلوع عشقو دیدم

 دیدم شراب نابی سبوسبو چشیدم

ای گل رویایی ای مظهر زیبایی

تو عروس شهر افسانه هایی

عاشقت میمونم قدر تو رو میدونم

نیاد اون روزی که بی تو بمونم

توی مروارید اشکات خودمو چه ساده دیدم

 گل عشقو از نگاهت مثل یک ستاره چیدم

اومدی از پشت ابرا از تو قصه و کتابا

 با همون نگاه اول واسه دردام چاره دیدم

ای گل رویایی ای مظهر زیبایی

تو عروس شهر افسانه هایی

 عاشقت میمونم قدر تو رو میدونم

نیاد اون روزی که بی تو بمونم

 عشق به رنگ دریاست به رنگ آسمونه

به رنگ چهار فصل خدا میمونه

عشق بهار زیباست بهار بی خزونه

 هدیه ای از خدای عاشقونه

ای گل رویایی ای مظهر زیبایی

تو عروس شهر افسانه هایی

عاشقت میمونم قدر تو رو میدونم

نیاد اون روزی که بی تو بمونم


نوشته شده در شنبه 88/3/2ساعت 9:48 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

                  

پنجره بسته دلم شکسته

دلی که تنها دل به تو بسته

با یاد عشقت همیشه مسته

اما تو رفتی

به من می‌گفتی هر جا که باشی

نمیشه روزی ازم جداشی

اما چه آسون دل کندی از من

دروغ میگفتی خدانگهدار

دستت تو دستم چتر شکستم توی خیابون

 نم‌نم بارون پای پیاده آخ که چه ساده عشقو می‌خواستم

هر روز می‌شینم تورو ببینم تو اون خیابون زیر بارون

چه خوش خیالم که بر میگردی باور ندارم

صدای نازت توی خیالم

دستای گرمت تو دست سردم

نوازشم کن حتی تو خوابم

من چشم براتم

اگه تو حتی خاطره باشی بازم قشنگه

مال من باشی هرجا که رفتی هرجا که باشی

خدانگهدار خدانگهدار

دستت تو دستم چتر شکستم توی خیابون

نم‌نم بارون پای پیاده آخ که چه ساده عشقو می‌خواستم

هر روز می‌شینم تورو ببینم تو اون خیابون زیر بارون

چه خوش خیالم که بر میگردی باور ندارم

 


نوشته شده در شنبه 88/3/2ساعت 9:46 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

ای زینب ای شکوفه ی گلزار عاشقی              صبرت رهی گشوده به اسرار  عاشقی

 

از خطبه ی  بلیغ  تو  عالم   شنیده اند              شور حماسه ی   تو و  تکرار  عاشقی

 

صدها دل است  بسته به  بند کلام  تو               فاتح ترین، به عرسه ی پیکار  عاشقی

 

پنداشتم که  اول  آسودگی ست  عشق               پنداز من  به  باد  شد  از کار  عاشقی

 

وقتی  به بند دیدمت ای عاشق غریب               چون  لاله های  تشنه و تبدار  عاشقی

 

فردا به دامنت  برسد کاش  لحظه ای               دستی  چنین  تهی  و خریدار   عاشقی

 

 

 

 



نوشته شده در شنبه 88/3/2ساعت 9:42 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

 شاید بعد ازاین داستان بگیدکه من چقدر پست هستم ولی اینجور نیست

 من نمی دونم چرا بازم بعد از این همه بی معرفتی بازم عاشق می شم

من یه روز عاشق یه دختر شدم اولش اون به من خیلی توجه می کرد

ولی من بخواطر غرورم خیلی به اون توجه ای نداشتم

یه روز اون به من گفت:گلم چرا به من کم محلی میکنی؟

گفتم اینجویاست دیگه اولش نفهمیدم چی گفتم

اون خیلی ناراحت شد گفت مگه من چیکار کردم

با لحن خیلی بدی بهش گفتم هیچی

گفت چرا با من اینچوری حرف می زنی

منم گفتم دوست دارم اینجوری حرف بزنم

گفت باشه و رفت؟

چند روزی شد ندیدمش خوب منم دوسش داشتم ولی

غرور من نمش گذاشت مثل کنه چسبیده بود به من

به روز دوستش اومد در دانشگاه به من گفت

اخه نامرد مگه چیکارن کرده بود که این کارو باهاش کردی

گفتم خوب که چی گفت اون ...

شکه شدم حتی نی تونستم حرف بزنم اصلا نفهمیدم

کجا رفتم وقتی به بیمارستان رسیدم

رفتم تو اتاقش تنها بود کنارش نشستم گفتم گلم

چرا ایکارو کردی همینجور نگام میکرد

سرمو گذاشتم رو تختش گریم گرفت ولی می ترسیدم

گریه کنم  آخه...

دیگه نتونستم تحمل کنم زدم بیرون رفتم تو خیابون انقدر گریه کردم

بعد برگشتم دیگه راهم نی دادن تو چون وقت ملاقات تموم شده بود

نفهمیدم چجور گذشت تا فرداش

وقتی رفتم پیشش گفتم منو ببخش گریه کرد

گفتمش اگه گریه کنی منم گریه میکنم غرورمو نشکن

آروم شد ولی من دیگه نمی تونستم آروم بشم

دیگه راحت شدم غرورم شکست


نوشته شده در شنبه 88/3/2ساعت 9:27 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

روزگارم بد شده

زندگی ایم سراسر پراز غم شده

پرده های غم غصه روی تمام زندگیم سایه افکنده

امروز دلم از هر چی که بگی گرفته

از همه کس و همه چی گرفته

اشک رو روی دیده هام میتونی ببینی

لرزش صدام دیگه عادی شده

صدای بغض گرفته ء من سالهاست که ادامه داره

شاید فکر کنی دارم زندگیم رو همین طوری هم ادامه میدم

اما اینو بدون ادامه به همین صورت از هر چی که فکر کنی سخت تره

آخه مگه میشه بین شادیهای همه اطرافیان و دوستان

دلت اونقدر غصه دار باشه که هیچی حس نکنی

همه شادیها دنیا هم که جمع بشن

بازم نمیتونم مقابل دل پر از خونت قراربگیرن

تا به حال تونستی به غم و غصه فکر کنی

اگه فکر کردی دیدی چقدر سخته

چقدر دلگیره

آره واسه من که هر روز و هر ساعت و هر ثانیه از عمرم

با غم و غصه همراه هست چی داری بگی

امشب بازم نوشتم تا درد دلم را کم کنم

ولی این درد اونقدر بزرگه که نمی تونی باورش کنی

فقط این منم که میسوزم و می سازم


نوشته شده در شنبه 88/3/2ساعت 9:22 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

 پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم

که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم

تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از

پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو

قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی

برای دیدنم هم نیومدی...شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و

 دیگر چیزی نفهمید...

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر

گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت

کنید..درضمن این نامه برای شماست..!

دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن

چنین نوشته شده بود: 

 سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت

نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت

بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.

(عاشقتم تا بینهایت)

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..

آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به

خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم...

http://shaadi.persiangig.ir/image/ghabr24.jpg
نوشته شده در شنبه 88/3/2ساعت 9:18 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

 

می خواهم عمرم را
با دست های مهربان تو اندازه بگیرم
برگرد!
باور کن
تقصیر من نبود
من فقط می خواستم
یک دل سیر برای تنهایی هایت گریه کنم
نمی دانستم گریه را دوست نداری
حالا هم هروقت بیایی
عزیز لحظه های تنهایی منی
اگر بیایی
من دلتنگی هایم را بهانه می کنم
تو هم دوری کسانی که دور نیستند
در راهند
رفته اند برای تاریکی هایت
یک اسمان خورشید بیاورند
یادت باشد
من اینجا
کنار همین رویاهای زودگذر
به انتظار امدن تو
خط های سفید جاده را می شمارم
نوشته شده در جمعه 88/3/1ساعت 12:28 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
            تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم
            تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
            پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس
            تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم
            و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:
            دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
            و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
            تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
            همین بود آخرین حرفت
            و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
            حریم چشمهایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
            نمیدانم چرا رفتی؟
            نمیدانم چرا شاید خطا کردم
            و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
            نمیدانم کجا؟تا کی؟برای چه؟
            ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید
            و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
            و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
            و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت
            تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد
            و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود
            و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم
            مرد
            کسی حس کرد من بی تو تمام هستیم از دست خواهد رفت
            و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد
            کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
            و من با آنکه میدانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد
            هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد!
            ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
            و بعد از اینهمه طوفان و وهم و پرسش و تردید
            کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:
            تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو
            در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
            و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید
            کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست
            و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
            میان غصه ایی از جنس بغض کوچک یک ابر
            نمیدانم چرا؟ شاید به رسم پروانگی مان باز
            برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
نوشته شده در جمعه 88/3/1ساعت 12:19 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |


آهنگ جدید شاد و بسیار زیبای امیر فخرالدین به نام شهر عشق


برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب...
نوشته شده در جمعه 88/3/1ساعت 11:53 صبح توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4      >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس